از ملا پرسیدند: در ده شما به گوساله چه میگویند؟ ملا جواب داد : هیچی ، صبر میکنن گوساله بزرگ شود بعد به آن میگویند گاو!
ملا از شخصی پرسید: شما که حاضر جواب هستید اگر کسی به من گفت احمق من به او چه بگویم؟ آن شخص گفت:فقط بگو حق با توست!
ملا به زنش وصیت کرد که پس از مرگ قبر مرا با آجر و سیمان نسازد.زنش پرسید: چرا؟ ملا گفت: چون روز قیامت کلنگ ندارم که قبرم را خراب کنم و از آن بیرون بیایم!
مردی از ملا پرسید: نظرت راجع به این که من یک کتاب فروشی باز کنم چیست ؟ ملا گفت: زیاد کسب کار خوبی نیست چون آنهایی که پول دارند سواد ندارند و آنهایی که سواد دارند پول خریدن کتاب کتاب را ندارند!
پیرزن : باز زنگ خونه ی مارو زدی و اومدی گدائی؟
گدا : پس توقع داشتی زنگ خونه تو رو بزنم ، بیام خواستگاری!